مروری بر معنا و مفهوم شعر “تصور کن” با تأکید بر دیالکتیک ـ کنش ـ واکنش

مروری بر معنا و مفهوم شعر تصور کن …

جدای از احترام به حضراتی چون: فردوسی، خیام، عطار، حافظ و … بی‌تردید شعر همیشه آشنای
بنی‌آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند

از سعدی شیرین‌سخن در طلیعه و نقطه‌کانونی این دسته از اشعار جای دارد که دیرزمانی است در هر گوشه کشور و به هر بهانه‌ای که از مهر و محبت و نوع‌دوستی و فضایل انسانی فراجناحی!! یاد می‌شود، بلافاصله این شعر کم‌نظیر در اذهان تداعی می‌شود و بر لب‌ها جاری.

اما در گذر قرون و اعصار و پیرو ریزودرشت تحولات در جامعه ایران و تأثیراتش بر ذهنیات و روحیات آدمی و پیامد همه این‌ها دگرگونی‌های پدیدآمده در لحن و محتوای ادبیات عامه که مسلماً می‌بایست بیان‌کننده مصادیق و مواردی از چالش‌ها، دغدغه‌ها و دلتنگی‌های زندگی معاصر و امروزی‌ باشد، مدت‌ها بود که جای خالی چنین شعری که دیگربار نقطه‌عطفی باشد در ادبیات اجتماعی احساس می‌شد تا آنکه سرانجام آقای یغما گلرویی به‌عنوان یکی از صاحب‌سبک‌ترین و تأثیرگذارترین ترانه‌سرایان کشور اثر ماندگار خویش موسوم به «تصور کن» را آفرید که توانست با لحن و زبانی امروزی، ضمن به‌چالش‌کشیدن واقعیات ضدزندگی ـ ضدانسانی و آزاردهنده در جای‌جای عالم، با تأکیدی ستودنی بر پاسداشت گوهرهای مغفول‌مانده در ساحت وجودی انسان، این امیدواری را به آدمیان ارزانی دارد که می‌توان و باید ـ علی‌رغم همه مصائب موجود ـ فاصله دور و پردست‌انداز میان واقعیات ضدبشری و بی‌ارزشی‌های موجود تا حقیقت زیبا و جهان‌گستری مملو از عشق و آزادی را طی کرد و به آن روز موعودی رسید که برخلاف شرایط کنونی که استبداد، جنگ و جنون و غارت و فلاکت و توحش در عالم موج می‌زند ـ آن‌هم بازای رفاه درصدی قلیل ـ آدمیان بتوانند با اتکا به فطرت الهی خویش و یگانه راه درستی که قلب‌ها بدان رهنمونشان خواهند ساخت، بزم بی‌کرانی از مهر و صفا و همدمی و همدلی را برپا سازند و چهارسوی عالم را دست‌های دوستی باشد که ـ فراتر از همه مرزهای موهوم ابزاری عقیدتی، ایدئولوژیک و سیاسی ـ به یکدیگر پیوند بزند، آن‌هم پیوندی ناگسستنی و فراتر از همه تعاملات وقیح و قراردادهای مزورانه و ضدبشری و مبتنی بر حمایت از سیاست ـ این فرزند نامشروع تاریخ – به‌منزله «سرطان و فاحشه جهانی» و بی‌توجه در زمینه حمایت از انبوه توده‌های ناامید و مغموم و غیرمنطبق با فلسفه «اصالت بشریت».

در ادامه مروری خواهد شد بر شعر پرمعنا و به تعبیری جهان‌گستر «تصور کن» و دیالکتیک ـ کنش ـ واکنش که شاعر دل‌آگاه و درعین‌حال عصیانگر میان واقعیات تلخ‌تر از تلخ جهانی که با آن مواجه است و باورها و مفروضات ذهنی خویش در راه رسیدن به آن مدینه فاضله و شرایط ایده‌آل زندگی انسانی برقرار می‌سازد و در این مسیر صعب از مؤلفه‌ها و شناسه‌هایی چون: تخیل، تصور، مقاومت در برابر کلیشه‌ها و نفی تابوهای ذهنی ـ اجتماعی، فراواقع‌گرایی، آنارشیسم انسان‌مدار و سیاست‌زدا، آزادی‌خواهی و مساوات‌طلبی بهره می‌برد و در پایان چونان هر شاعر بی‌قرار و ایده‌آل‌گرای دیگری ـ که همواره با واقعیت‌های مبتذل و سقوط وجدان، بی‌ارزشی‌های موجود و رسمیت‌یافته سر ناسازگاری دارد ـ چکیده مانیفست ادبی و جوهره تراوش‌های وجودی خویش را به شیوایی هرچه‌تمام‌تر و در مینیاتوری از الهام و عشق و آزادی، چنین به جامعه انسانی عرضه می‌دارد که:

بدون مرز و محدوده وطن یعنی همه دنیا …
بیت نخستین ترانه زیبا و جاودان «تصور کن» همین است که:
تصور کن اگه حتی تصورکردنش سخته
جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخته

شاعر در کلام آغازین به منفی‌ترین شکل ممکن، زشتی‌ها و رنج‌های انسانی تثبیت‌شده را در جهان به‌یاد می‌آورد و این دردها را به‌اندازه‌ای می‌داند که دیگر حتی تصور وضعیتی مغایر با این نکبت فراگیر جهانی نیز برای آدمی سخت می‌نماید و در گذر قرون و اعصار دامنه ظلم‌ها و حق‌کشی‌ها از سویی و مسخ‌شدن آدمی در حصار تابوها، شرطی‌شدگی‌ها، خویش‌نبودن‌ها و منجی‌گرایی‌ها، آن‌چنان آدمی را مطیع وضعیت موجود ساخته که به‌تعبیری ازآنجاکه در کنه وجود خویش پذیرفته که این چرخه رنج و مرارت و اضطراب، همزاد اوست و همراه همیشگی‌اش و عین تقدیر و سرنوشت او، بنابراین با بدیهی‌پنداشتن این مصائب و «عادت‌کردن» به سیکل نابسامانی‌های خویش، طبیعتاً دیگر هیچ‌گاه قوای ذهنی و باطنی و عالم تصورات و تخیلاتش را درقطبی دیگر ـ خلاف هر آنچه از رنج و اندوه باور کرده و پذیرفته ـ به جریان درنخواهد آورد و حاصل همه این‌ها همانا تداوم وضعیت ناخوشایند موجود خواهد بود.

شاعر در ابیات دوم تا پنجم:
جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نیست
جواب همصدایی‌ها پلیس ضدشورش نیست
نه بمب هسته‌ای داره نه بمب‌افکن نه خمپاره
دیگه هیچ بچه‌ای پاشو روی مین جا نمی‌ذاره
همه آزادآزادن همه بی‌دردبی‌دردن
تو روزنامه نمی‌خونی نهنگ‌ها خودکشی کردن
جهانی رو تصور کن بدون نفرت و تابوت
بدون ظلم خودکامه بدون وحشت و تابوت

دقیقاً به موضع‌گیری قاطع و ساختارشکنانه در قبال توهمی جهانی و بر علیه انگاره ذهنی از پایه غلط جهانیان دال بر ارزش بلافصل و معیار تمام‌عیار تلقی‌کردن مادیات و وجوه مادی زندگی و سیطره تمام و کمالشان بر هستی و ابعاد فطری آدمی می‌پردازد و در جهان ایده‌آل متصور خویش نیز ضمن نفی مطلق‌پنداشتن ذهنیت و باور نادرست و مزمنی که پیرامون ارزشمندبودن پول و نژاد و قدرت با آن مواجهیم و نظام جهانی سرمایه‌داری در ساختارها و با رفتارهای گوناگون ـ حال با هر توجیهی ـ از مروجین و حامیان عمده آن بوده، بر بلای جنگ ـ که دقیقاً یکی از محصولات رژیم‌های سیاسی است و از ویژگی‌های حاکمیت‌های مولود آن‌ها ـ مهر باطل خواهد خورد و یغما، با بشارت‌دادن به دستیابی کاروان بشریت سرانجام به کیمیای بی‌بدیل «آزادی»، اضلاع بی‌منتهای جهانی زیبا را نیز رویاروی مخاطبان قرار می‌دهد؛ به‌دوراز هرگونه خودآزاری و دیگرآزاری و استبداد و بت‌انگاری و بت‌پرستی سنتی و مدرن و فارغ از بیم و اضطرابی مستمر از ناخوشی‌های همین جهان پیرامونی‌مان.

شاعر در بیت ششم:
جهانی رو تصور کن پر از لبخند و آزادی
لبالب از گل و بوسه پر از تکرار آبادی

مخاطب را با همین واژه‌های دم‌دست و انگار مهجورمانده‌ای چون: لبخند و گل و بوسه، برمی‌انگیزاند به برخاستن و عبور و گذر از این حجم عفونی و عقیم «کاش‌ها» و «ای‌کاش‌ها» و «بایدها» و «نبایدها» و این حقیقت گم‌گشته را دیگربار در ذهن و قلب به جوشش و سیلان درمی‌آورد که هدیه «زندگی» که ارزانی‌مان شده و «حق حیات شکوهمندمان»، بسیاربسیار فزون‌تر از هر آن چیزی است که به‌غلط پیرامون سبک و سیاق و الزامات مطلوب پنداشته‌ایم، درحالی‌که بن‌مایه هستی و زندگی زیبا و شکوه زندگی، چونان لبخندهای خالص، صمیمی و دلنشین کودک، در عین «سادگی» و به‌دوراز حاشیه از عمق و ژرفای بسیار برخوردار است.

مروری بر معنا و مفهوم شعر تصور کن
مروری بر معنا و مفهوم شعر تصور کن

در ابیات هفتم و هشتم:
تصور کن اگه حتی تصورکردنش جرمه
اگه با بردن اسمش گلو پر می‌شه از سرمه
تصور کن جهانی رو که توش زندان یه افسانه‌اس
تمام جنگ‌های دنیا شدن مشمول آتش‌بس

شاعر بازهم در قیاسی جهانی و فرامرز، این بار افزون بر پاسداشت جریان بلاانقطاع حق‌طلبی و آزادی‌خواهی که در تقابل با نوعی قوه قهریه جهانی ضدبشری ـ آن‌هم گفته و ناگفته پیامد بروز طیفی از دکترین‌های نظام بین‌الملل و تثبیت رژیم‌های سیاسی ـ به چشم می‌خورد، مژده عینیت‌یافتن اتوپیا ـ آرمانشهری را می‌دهد که در آن دیگر کوچک‌ترین نشانی از زندان و تخریب و جنگ و … این دست زاییده‌های جهالت مرکب آدمی به چشم نمی‌خورد و هیولای مخوف درون آدمی که گستره تاریخ و حیات انسان را به‌کرات بازیچه قساوت‌ها و ددمنشی‌های خویش ساخت نیز از درجه هستی ساقط خواهد شد.

در بیت نهم:
کسی آقای عالم نیست برابر با همن مردم
دیگه سهمه هر انسانه تنه هر دونه گندم

یغما، دیگربار به تقبیح فراروایت‌ها می‌پردازد و اینکه در هر تنگنای اجتماعی و در هر قطعه‌ای از تاریخ دروغگویان و دیکتاتورهای بیماری پیدا شدند که با ابزار قراردادن شاخصه‌های قومی، نژادی، مذهبی و ایدئولوژی‌سازی‌های توهم‌آفرین، بر آن شدند تا از میان انبوه جوامع انسانی ـ و صرفاً با یک قرائت و تفسیر خاص و بی‌انعطاف از یک نظام فکری و یک متن مذهبی ـ یک قوم و شخص و قرائت را به‌عنوان سرآمد و ناجی جهان و جهانیان! قلمداد کنند که دستاورد این‌گونه توهمات و تبعیض‌ها، صرفاً تشدید نابرابری‌های اجتماعی موجود بوده است ـ همان‌گونه که در شوروی با تحریف آموزه‌های مارکس ـ که صدر تا ذیل رویکردی جمع‌گرایانه و ضدسرمایه‌داری بر گذارهای تاریخی داشت ـ به‌دنبال انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و به‌ویژه در زمان استالین بیشترین جنایات در حق مردم آن‌هم در لوای شعارهای مساوات‌طلبانه مولود ایدئولوژی مارکسیسم ـ لنینیسم و حکومت شوراها رواداشته شد.

اینجاست که شاعر در تلفیقی از احساس و آگاهی ندای برابری ذاتی ـ فطری جهانیان را سر می‌دهد و اینکه نظر به سرشت و فطرت ملکوتی ـ الهی همه ابنای بشر، هیچ شخصی ـ و با هیچ دستاویزی ـ به‌گونه‌ای ذاتی مزیتی بر سایرین ندارد و به‌هیچ‌وجه من‌الوجوه نمی‌تواند ادعای سرکردگی بر مردم را داشته باشد.

در بیت دهم و واپسین کلام، شاعر بیان می‌دارد که:
بدون مرز و محدوده وطن یعنی همه دنیا
تصور کن تو می‌تونی بشی تعبیر این رؤیا

در مصراع نخست، گلرویی به موجزترین شکل ممکن و در ابیاتی متشکل از هفت ـ هشت کلمه، میان گفتمان غالب بسیاری از شعرا، حکما، فلاسفه، متفکرین و نظریه‌پردازان اجتماعی و… از اعصار باستان که در پی مدینه فاضله بودند تا دوره و شرایط کنونی که با روند برگشت‌ناپذیر جهانی‌شدن و برچیده‌شدن مرزهای سیاسی روبه‌روییم، پیوندی برقرار کرده و ضمن برحذرداشتن آدمی از جمود و انقیاد در حصار مرزها ـ و اصلاً سرگشتگی پیرامون هر نوع تفکر و نظام دیکته‌شده قالبی ـ او را به رهایی از همه دایره‌ها، قالب‌ها و کلیشه‌های توهم‌زا برمی‌انگیزد و در کلام پایانی این میل و اراده و خواستن و توانستن را فریاد می‌زند که با وجود همه دردها و زخم‌های جاری در وجود و روح و روان آدمی و نیز کثرت جریانات، حافظ این وضعیت مغشوش جهانی، همان‌گونه که ویکتور فرانکل در کتاب «انسان در جستجوی معنی» به‌خوبی بیان داشته، می‌توان و می‌توان و می‌توان، تحول و نگرشی نوین را از خویشتن خویش آغاز کرده تا به‌تدریج با پیوستن این خویشتن‌های بازیافته به یکدیگر، در ابعادی فرامرز و جهان‌گستر، کالبد زندگی دگرگون شده و زندگی ایده‌آل تحقق یابد.

در پایان ضمن ارج‌نهادن به این اثر و ترانه جاودان یغما گلرویی، دستیابی آدمی به آن درجه از «بلوغ معنوی» را در تلفیقی از احساس و اندیشه و اراده که نافی هرگونه کلیشه تخدیری و عامل اساسی مقاومت در برابر هرگونه تعدی و تجاوز به اصالت و شرافت آدمی است آرزومندم …

غنچه‌ای می‌شکفد، اهل ده باخبرند،
چه دهی باید باشد! کوچه‌باغش پر موسیقی باد!
مردمان سر رود، آب را می‌فهمند،
گل نکردنش، ما نیز
آب را گل نکنیم…

«سهراب سپهری، حجم سبز»

 

به قلم سروش ملت پرست

شاعر، نویسنده و کنشگر اجتماعی

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا